گذری برشخصیت عالم وفاضل شیعی شیخ ناصح الدین نرماشیری

ساخت وبلاگ
یكی از رجال و فضلائی كه با افضل مربوط بوده‌اند مجد الدین محمود بن ناصح الدین نرماشیری بوده است. در سفری كه افضل به بم رفته بود با این مجد الدین همسفر بوده است و در وصف سرزمین نرماشیر گوید:
... من وقتی در خدمت مجد الدین بن ناصح الدین از نرماشیر میآمدم و در ناحیه  نرماشیر  بر بام سرای ملك نشسته بودیم و در آن دیباه متصل و مزارع متسق و انهار مطرد نگاه میكردیم، پنداشتیم بر زمین آن ناحیت بساطی زمردین گسترده‌اند و به در و مرجان مرصع كرده، زین الدین خلف بن المتوج رحمه اللّه با ما بود، گفت اتفاقست كه فارس ولایتی بزرگ است و معمور و آن را نصف العالم میخوانند و من جمله آن ولایت دیده‌ام، بفلان سوگند كه در همه فارس ناحیتی چون این ناحیت ندیدم ... «1»
این مجد الدین محمود، پسر ناصح الدین ابو البركات نرماشیری  بوده است و خواجه‌ای بود معتمد و معتبر و یكی از كسانی بود كه كوشش داشت بین ملك ارسلان و سابق الدین علی كوتوال بم آشتی دهد، افضل در بدایع الازمان نیز «2» از همین سفر خود به بم گفتگو میكند و بسا احتمال كه هردو تن مأموریت تأمین وسایل مصالحه بین كوتوال بم و ملك ارسلان را داشته‌اند.
نكته لازم بذكر اینست كه مجد الدین محمود چون نتوانست مصالحه را بجائی برساند خود بوزارت ملك ارسلان برگزیده شد و هم بفكر لشكركشی بم افتاد.
این مجد الدین طولی نكشید كه از وزارت معزول شد و در سال 572 خراجی (- 579 هجری) در طی شورشی كه در شهر كرمان توسط ظافر محمد امیرك روی داد « [عوام] مجد الدین محمود پسر ناصح الدین ابو البركات نرماشیری را، مگر در صرّه ثروت در میدیدند، او را كشتند و اسباب خانه برد». «3»
چندی بعد قطب الدین محمد كه بفارس رفته بود از اتابك زنگی كمك خواست. اتابك متوجه شد كه تورانشاه در جیرفت است و شوكتی ندارد، پس بفكر تسخیر كرمان افتاد و لشكری بهمراهی تاج الدین خلج در زمستان 567 خراجی (-
____ناصح الدین ابو زهیر خواجه‌ای بود از نرماشیر، بزرگ و محتشم، و شربتهاء عذب ایام چشیده، و ضربتهاء عذاب روزگار كشیده، و در معانقت اعمال بم عمرها گذاشته؛ سابقعلی چندگاهی او را استنهاء كدخدائی خود داده بود، و پس او را از معارج عمل به مهابط عزل افكند و در مخالب ذیب «1» تعذیب داده.

چون ملك دینار از خراسان به بم رسید، ناصح الدین به خدمت وی پیوست و تقلّد وزارت او نمود، و یك دو سال- كه بر صحرا بود- مرتّب دیوان و مدبّر ملك، قلم و رای او بود.
چون قوام الدین مسعود از سیستان باز به كرمان رسید؛ سابقعلی، صفت بزرگی او و آنكه وزارت سیستان بدو مفوّض بود، انهاء رأی ملك كرد. ملك او را استدعا فرمود، و چون به خدمت رسید كسوت و خلع «2» وزارت از ناصح الدین خلع كرده، در قوام الدین پوشید، و ناصح الدین را بدست او داده او را دیگر باره در پای
______________________________
(1)- ذیب، ذئب گرك
(2)- جمع خلعت، لباس رسمی و پوشش وزارتی.
سلجوقیان و غز دركرمان، متن، ص: 178
پیل افكندند و عذابها نمود و مالها ستد.
چون شهر مسلّم شد، او را در شهر آوردند و محبوس داشت. و چون قصر حیات قوام الدین منهدم شد و همای هوای وزارت، آشیان، باز سرای حشمت خواجه جمال برد، «1» ناصح الدین را از ملك بخواست، و او را به خانه خود برده در منزل اعزاز فرود آورد، و بر خوان نعمت و ناز نشاند. چون شعار استشعار بركشید و بر فراش انتعاش بیاسود و ایمن گشت، او را به نیابت عمل خود به نرماشیر گسیل كرده تشریف و اسب داد، و اسباب سفر بساخت.
چون سالی دو برآمد و ملك به در بم نزول فرمود. حسّاد خواجه جمال- كه غلغل قدیم داشتند- تقریر ملك كردند كه خواجه جمال را در كیسه ثروت، قراضه‌ای نمانده است، و از افنان «2» استغناء او اجتناء ثمره مرادی متصوّر نه، و ناصح الدین، امروز خرجی «3» است پر از خراج مقدرت و برجی است پر افراح میسرت، اگر و شاح وزارت از بر خواجه جمال برآورند و در گردن ناصح الدین افكنند، همانا كه تمشیت امور ممالك بر نهج صلاح آسانتر گردد.
چون ملك [این بشنید] میل در چشم وفا كشید، و اوزار وزارت بر ناصح الدین نهاد، و منصب نیابت به خواجه جمال داد.

گفتار در توجه رایات منصوره ملك دینار به بم و رفتن سابقعلی به خراسان و درآمدن بم به حوزه تصرف دیوان‌

اشاره

از جهت آنكه ولایت نرماشیر و نسا و ریقان- كه مستغلات ولایتست- همه غز داشت، و غیر از شهر بم و نواحی شقّ «4» چیزی در دست سابقعلی نمانده بود، كار بم هرروز منكسرتر میشد و مقیمان ولایت از عوادی قحط و دواعی قسمت، جلا میكردند و به سیستان و دیگر اطراف میشد، و ذخیره‌ای كه سابق در سوابق ایام و سوالف اعوام گرد كرده بود، روی در انحطاط نهاد.
______________________________
(1)- در اصل: جلال بود؟
(2)- افنان، جمع فنن [با فتح ف و نون]، شاخه راست و مستقیم.
(3)- خرج [با ضم خاء]، خرجین، جوال، جادان.
(4)- مقصود شق بم است یعنی نواحی جنوبی و جنوب شرقی كرمان.
سلجوقیان و غز دركرمان، متن، ص: 179
و ملك در ماه اردیبهشت سنه 580 خراجی «1» مخیّم دولت به در بم برد، و بر رقعه مخاصمت، مهره مقاومت باز چید و كعبتین قتال بگردانید، چون سابق به بصر بصیرت در كار متزلزل و قحط شامل و انبارهاء بیحاصل و حشمی از گرسنگی متكاسل نگرید، دانست كه روزگار- بر معهود عادت- استرداد ودیعت خواهد كرد.



بیت:

چون میگذرد، هوای دل میرانیم‌چون برگردد عنانش برگردانیم كس پیش ملك فرستاد كه: «آنچه روزی من بود- از كرمان- خوردم، و صیتی نیكو دست آوردم، دنیا قحبه است، با كس قرار نكرد! یوما عند عطار و یوما عند بیطار. «5»

عزم من بر مراجعت خراسان و ملازمت خانه خویش جزم شده، اما__________________________
(1)- عقد العلی ص 72
(2)- بنقل ص 73 همین كتاب
(3)- متن كتاب ص 144
سلجوقیان و غز دركرمان، مقدمه، ص: 63
574 هجری) به جیرفت فرستاد، تورانشاه به بم گریخت، سابق علی از او استقبالی نكرد ولی وحشت این را داشت كه مبادا لشكر فارس به بم روی آورند. در این وقت نیز ظاهرا افضل در بم بوده است و گوید:
من از لشكرگاه به مهمی بشهر بم شده بودم، بر در شهرستان ایستاده، ناگاه بر سر دروازه طبلی زدند و نعره برآوردند، بترسیدم و از حال پرسیدم، گفتند اتابك زنگی بجوار رحمت حق تعالی پیوست و این بشارت وفات اوست ... ساعت بساعت خبر شایعتر میشد، تا خبر از جیرفت رسید كه ملك [و] اتابك محمد و لشكر باز فارس رفتند و تورانشاه و مؤید الدین باز جیرفت رفتند. «1»
مطلبی كه شایسته توجه است اینست كه واقعه مرگ اتابك زنگی در بدایع- الازمان به سال 567 خراجی (- 574 ه) نقل شده است، و حال آنكه بروایت حبیب- السیر و ضبط طبقات سلاطین اسلام، او در 571؛ و بروایت جهان آرا در 570 ه. در گذشته است، و این همان وقتی است كه افضل در بم بوده است، اتفاقا در همین كتاب آمده است، كه:
[قطب الدین محمد را پس از مرگ اتابك زنگی] در فارس رغبت مقام نماند. بسبب وصلتی كه با عز الدین لنگر (اتابك یزد) كرده بود، عزم یزد كرد، روزی چند در ریاض نعمت او چرید و [با لشكریانی كه اتابك یزد همراه او كرد] در ماه اسفند ارمذ سنه سبع و ستین [567 خراجی- 574 ه] به زرند نزول نمود.» «2»
باین حساب چون حركت قطب الدین محمد و رفتن او به یزد و كمك خواستن او طبعا مدتی وقت میخواهد، باید كه در ضبط سنه اولی یعنی واقعه مرگ اتابك تسامحی شده باشد
از سال 572 ببعد، آشفتگی كرمان بحد نهایت میرسد: امراء مورد توجه افضل اغلب پراكنده و كشته شده‌اند. قطب الدین محمد مخدوم او نیز سرگردان این دیار و آن سرزمین است و متاسفانه از هرجا كمك میجوید، نتیجه‌ای نمی‌یابد، ملك ارسلان مخدوم دیگر او نیز در همین سال 572 كشته میشود، تورانشاه بر سر
______________________________
(1)- جامع التواریخ حسنی بنقل بدایع ص 83
(2)- متن كتاب ص 83
سلجوقیان و غز دركرمان، مقدمه، ص: 64

كار میآید و چون قدرتی نداشته است كار بدست نااهلان می‌افتد و تیغ كین در میان امراء و صدور و فضلاء میكشند، و شهر بدست انقلاب سپرده میشود
مفاخرین و نخبگانم علوم تشیع شهرستان دارالصابرین بم...
ما را در سایت مفاخرین و نخبگانم علوم تشیع شهرستان دارالصابرین بم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 811363611a بازدید : 255 تاريخ : يکشنبه 26 دی 1395 ساعت: 23:17